سه نمونه واحد سبک (واحد نوس) مربوط به اول محرم
_____
چه کنم ، نامه
نوشتم که بیایی کوفه
کاش برگردی ازاین راه و نیایی
کوفه
در شب عید خضابی بکنم ، مستحب
است
بسته بر صورت من ، بَه
چه حنایی کوفه
بین یک کوچه
باریک گرفتار شدم
کرده بر پا چو مدینه ، چه
عزایی کوفه
وای ،
اگر آیه قرآن وسط راه افتد
وای ، آنهم وسط
راه چه جایی ، کوفه
نگذارم که شود حج
تو بی قربانی
بین بازار به پا کرده
منایی ، کوفه
گر به جسم پدر تو
نرسیده دستش
می کند با تن من عقده
گشایی کوفه
موی آشفته ی من تحفه
بازار شده
زده بر موی سرم دست
گدایی ، کوفه
فکر زینب کن و تا دیر
نگشته برگرد
آسمانش بدهد بوی
جدایی ، کوفه
صف کشیدند همه تیر سه
شعبه بخرند
بر کماندار دهد
قدر و بهایی کوفه
هر که طفلی بزند ، جایزه
اش بیشتراست
حرمله کرده به پا زمزمه
هایی کوفه
شرط بستند سر چشم
علمدار حرم
صحبت ضرب عمود است به
جایی کوفه
زیر چادر گره مقنعه
را محکم کن
که ندارد به خدا شرم و
حیایی کوفه
آخرین توصیه ام بر تو ، نه
... ، بر این شهر است
گر چه بر وعده تونیست وفایی ، کوفه
میهمانان تو ناموس
رسول الله اند
معجر دخترکی را نگشایی ، کوفه
*
سبک این واحد را از اینجا دریافت کنید
_____
عابر کوچه ی تاریک دو چشم تر داشت
خون جگر بود و پریشان و غمی در سر داشت
دست بر دست زد و گفت که ای ماه سحر
دیدی این کوفه چه یاران بدی آخر داشت
حربه ی آتش و خاکسترشان باز گرفت
فتنه ی دون رسید و همه جا را برداشت
دل او تا حرم فاطمه پر زد ، تا دید
چه جراحات عمیقی سر بال و پر داشت
همه از غربت طفلان اسیرش گفتند
ولی این کشته بدانید که یک دختر داشت
بعد از این کوچه به کوچه شدن بی سر او
می شود گفت که مسلم چقدر پیکر داشت
هیچکس بر تن آواره ی او ناله نزد
کاش بالای سرش حداقل خواهر داشت
_
کاش می
شد بنویسم که گرفتار شدم
مثل خورشید گرفتار شب تار شدم
مرد این شهرم و بر پیرزنی مدیونم
این هم از غربت من بود که ناچار شدم
من نمی خواستم ، علت دلواپسی ِ ...
... معجر
زینب کبری شوم ، انگار شدم
دیدم از مردم این شهری خریدار تری
علت این بود اگر یوسف بازار شدم
من
بدهکاری خود را به همه پس دادم
به تو اندازه یک شهر بدهکار شدم
من در این خانه ، تو در خانه خولی ، تازه
با تو همسایه ی دیوار به دیوار شدم
کاش می شد بنویسم کفنی برداری
کفنی نیست اگر ، پیرهنی برداری
*
سبک این واحد را از اینجا دریافت کنید
_____
مسلمم من ، نایب سلطان عشق
دل پریشانِ غم ماه دمشق
مسلمم من ، بی قرار کربلا
بر لبم ذکر "حسین کوفه میا"
ای امیرم ، کوفیان خیره سرند
در پی جنگ با گلوی اصغرند
چشمشان شور است و خالی از حیا
گوشواره می کِشند از بچه ها
دستشان آماده ی بی غیرتی
نیت مردانشان بی عزتی
خیمه هایت را به غارت می برند
اهل بیتت را اسارت می برند
کوفه آیی بچه ها در آتشند
از سر ناموس تو معجر کشند
لطمه می بیند ز سر تا پایشان
***
مطالب مرتبط:
- ۰ نظر
- ۳۱ تیر ۹۱ ، ۱۰:۰۰