دکتر غلامرضا جعفری فرزند علامه جعفری نقل می کنند در آخرین لحظات عمر شریف ایشان من بر بالینش در بیمارستان حضور داشتم و چون بر اثر عارضه سکته مغزی قادر به تکلم نبودند با ایما و اشاره از من می خواستند چیزی را برایشان بیاورم ولی من هر چه تلاش کردم نمی فهمیدم که ایشان چه خواسته ای دارند تا آنکه متوجه شدم منظور ایشان پارچه سبـزی است که یکی از دوستان ایشـان چند ماه قبل از کربلا آورده بود و آنـرا به ضریح مطهر امام حسین علیه اسلام متبرک نموده بود، به سرعت از بیمارستان خارج شدم تا آن پارچه را بیاورم، رفت و برگشت من حدود یکساعت بطول انجامید و وقتی به بیمــارستان بازگشتم پدرم رحلت نموده بود و بر روی پیکر او پارچه سفیدی کشیده بودند، از اینکه نتوانسته بودم آخرین خواسته ایشان را به موقع اجابت کنم بشدت متأثر بودم، پارچه سفیــد را کنـار زدم و پارچــه متبــرک شـده را روی صـورت علامــه قراردادم در کمــال تعـجب مشاهده کردم ایشان چشمان خود را باز کردند و لبخندی زدند و سپس برای ابد چشمان خود را بستند.
- ۰ نظر
- ۳۰ خرداد ۹۰ ، ۱۰:۳۰