میاندار

زمزمه عاشورایی

ای امیــر خفتــه در خـون پـور حیدر

نــور چشمــان نبــی ای جـان خواهـر

شاه بی ‌سر ،  ای برادر

جای دارد ابر چشمانم اگر خون ریزد ای جان

کاش می ‌شد شانه باشم بهر آن زلف پریشان

بر دو چشمانت قسم من غریب و بی‌ کسم

کشتــه ی افتاده در صحرا حسینم

بــی‌ کفـن ، ای دلبــر زهــرا حسینــم

شاه بی ‌سر ، ای برادر

نـام تـو نقش نگیـن خواهــر توست

قلـب من صد چاک همچون پیکر توست

شاه بی ‌سر ، ای برادر

می‌ روم از پیشت اما مانده قلب من کنارت

بر سر نی می‌ دهی آرامشم در این اسارت

خصم دونت گرچه برده خیمه‌گاهت را به غارت

کرده یغما قلب زینب را ولی چشم خمارت

من سرا پا حیرتم شعله‌ ور شد غیرتم

شاه بی ‌سر ، ای برادر

_____

سبک زمزمه را از اینجا دریافت کنید